افسوس که از چاله به چاه افتادیم


محمد تقوی

افسوس که از چاله به چاه افتادیم

 

معمولاًدر مجلات تخصصی و به ویژه در بخش سرمقاله کمتر از مطالب طنز و فکاهی استفاده می شود و طی بیست سال گذشته نیز چنین رویدادی در مجله دنیای آسانسور دیده نشده و به طور یقین وجود نداشته است.

ولی در این شماره به چند دلیل که شاید یکی از مهمترین آنها بد بودن شرایط اقتصادی که ممکن است به تعطیل شدن این مجموعه منجر شود، سبب گردید تا طنز تلخ را جایگزین متن جدی کنم و به تعبیر دیگری روغن ریخته را نذر امام زاده کرده و وانمود کنیم که به خاطر متن بد سرمقاله ممکن است مجله را تعطیل کنند و نه بی تدبیری و بی تفاوتی مدیران و مسئولین ارشد نظام، که تعطیل شدن این همه واحد صنفی و صنعتی و تولیدی نه تنها دغدغه آنها نبوده که امری بسیار عادی و معمول تلقی می شود و حتما دلشان هم خوش است که نقشی در این ماجرا ندارند.

از آنجائیکه ورودی سرمقاله و نگاه نویسنده می بایستی  به موضوعات روز صنعت و نیازهای پیش روی آن باشد و سعی

می شود تا با نگارش آنها ضمن ثبت وقایع و اتفاقات پیش آمده، پیشنهاد و راهکارهای عملی ارائه شود تا این دوره گذار با کمترین هزینه و بهترین نتیجه به سرانجام برسد، من هم تلاش کردم موانع اقتصادی پیش آمده را که رکود و تورم را تواماً به همراه داشته و ادامه فعالیت بنگاه های کوچک و بزرگ را کند کرده و همچنین تولید و واردات را تحت الشعاع قرار داده است،

را به عنوان یکی از عوامل بازدارنده که دل نگرانی های اعضای صنعت را به همراه دارد، به عنوان موضوع سرمقاله انتخاب کنم و به دنبال راه کارهای علمی و عملی برای جبران آن باشم.

در همین افکار غوطه ور بودم که اخبار رادیو از قول محمدباقر نوبخت رییس سازمان برنامه و بودجه اعلام کرد با وجود تحریم های

بی سابقه، در مسیر ملت ایران خللی وارد نشده و براساس اعلام صندوق بین المللی پول نرخ تورم رو به کاهش و رشد اقتصاد ایران رو به افزایش و مثبت شده است!!!

کمی دقت کردم و داشتم جملات بیان شده را با وضعیت فعلی و شرایط موجود در کشور مقایسه می کردم که خبر اقتصادی بعدی توجه مرا بیشتر جلب کرد.

« فرهاد دژپسند، وزیر امور اقتصاد و دارایی گفت: در ده ماهه سال جاری در ایران میزان سرمایه گذاری خارجی نسبت به مدت مشابه سال گذشته پنجاه درصد افزایش داشته و به 4.5 میلیارد رسیده است.»

اخبار ارائه شده از سوی رسانه ملی به حدی مثبت و مطمئن بیان می شد که در ابتدا من را به رویاهای دوردست برد و تصور کردم دارم به اخبار سال های 1350 تا 1355 که اوج رشد و شکوفایی اقتصاد ایران بود گوش میدهم ولی عمر این رویا کوتاه بود و با در نظر گرفتن سن و سال خودم به یکباره قالب تهی کرده  و ترسیدم، چون در آن لحظه به تنها چیزی که توانستم فکر کنم این بود که دنیای فانی را رها کردم و این اخبار توسط فرشتگان آسمانی مطرح می شود و به خودم امید میدادم که آنقدر در زندگی دنیوی با سختی و مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردم که خداوند متعال حساب و کتاب و عالم برزخ را برای من جایز ندانسته و مستقیم به سمت بهشت هدایتم کردند که متاسفانه این خوش خیالی هم دوام زیادی نداشت و مجدداً خودم را پشت میز کارم و در حال تلاش برای نوشتن سرمقاله یافتم و مرتب با خودم کلنجار میرفتم که من در کجا اشتباه کردم که شنیدن این اخبار به عوض ایجاد حس غرور و خوشحالی نتیجه عکس داشته و یاس و نا امیدی را  بر من مستولی می کند تا بدانجا که حتی جرأت ادامه کار را از من می گیرد،

مگر می شود با این همه خبر های خوب و نوید بخش نا امید بود. قطعا مسئولین و مدیران نظام اسلامی که دروغ نمی گویند پس اشتباه من در کجاست که مرتب احساس سرخوردگی و باخت تمام وجود مرا فرا می گیرد و تا جایی پیش می رود که احساس خجالت و شرمندگی نسبت به همکارانم و خانواده هایشان پیدا می کنم  چرا که بعد از 20 سال با هم بودن اکنون که باید کمک حالشان باشم متاسفانه از تدارک  کوچکترین امکانات عاجز مانده و دیگر نمی توانم همان حقوق و مزایا حداقل را به موقع بپردازم.

دوباره خودم را جمع و جور می کنم و به وجدان درونم نهیب می زنم، تو که نمیتوانی یک مجموعه کوچک را اداره کنی و مرتباً

دل نگران تعطیلی آن هستی چطور میخواهی در مورد موضوعات کلان صنعت و سیاست گذاری در آن مطلب  بنویسی و ایده ارائه کنی و اینجاست که دوباره ترس و دلهره به سراغ من آمده و فکر می کنم نکند دچار خطای انسانی شدم و چندین سال تلاش و زحمت،

در مسیر اشتباه صرف شده است. که در اینجا  دوستانم به کمک من آمده و دلداریم میدهند که انسان جایزالخطاست و دیکته نوشته نشده غلط ندارد، هرچند دلداری آنها به من آرامش می دهد و باعث خشنودی من می شود ولی تصور اینکه هزینه هر خطا و اشتباه چقدر سنگین می تواند باشد و آیا امکان جبران آن وجود خواهد داشت یا نه مجدداً این آرامش و خشنودی کوتاه مدت را از من گرفته و برای چندمین بار باید از اول خط شروع کنم. از آنجاییکه تحلیل گر مسائل دینی و سیاسی نیستم ولی معتقد و پایبند به نظام اسلامی و مسئولین آن هستم پس باید هزینه اعتقاد و انتخاب خودم را بپردازم و در این جا بود که با تغییر رویکرد و تعدیل نگاه خود به آینده به این نتیجه رسیدم تمام حرف های مسئولین در خصوص رفاه، امنیت اجتماعی، اقتصادی کاملاً درست است ولی ما هنوز در موقعیت و جایگاه استفاده و بهره برداری از آن قرار نگرفتیم چون قطعاً صحبت ها و وعده های داده شده در کشورهایی نظیر

 کره شمالی، سومالی، یمن، اتیوپی کاربردی بوده و مسئولین برای اینکه ثابت کنند بی توجه و یا دروغگو نیستند تلاش می کنند تا ما را با بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آشنا کنند تا به تبع آن متوجه شویم در امنیت و رفاه کامل قرار داریم وقدر عافیت را با درک مصیبت های پیش آمده به خوبی بدانیم.

به قول آقای مهران مدیری کارگردان محترم سریال خانگی هیولا « دلار اگر از 4200 تومان به 14000 تومان برسد مردم خوشحال و راضی هستند یا اینکه از 18000 تومان به 14000 تومان برسد!!!» مهم این است که وظیفه مسئولین خوشحال نگه داشتن مردم است.

به هر حال از اصل موضوع و بازگو نمودن داستان واقعی خود دور ماندیم ولی به قول قصه گوهای قدیمی : بالا رفتیم دوغ بود، پایین آمدیم ماست بود، قصه ما راست بود.

و آخر اینکه ریاست محترم قوه مجریه جناب آقای رئیس جمهور، آقایان محترم وزرا، بدانید و آگاه باشید این مجموعه و بسیاری از بنگاه های کوچک اقتصادی به علت بی تدبیری و سوء مدیریت مسئولین نظام در حال فروپاشی و نابودی هستند و اضافه شدن تعداد آن ها یعنی افزایش بیکاری، یعنی افزایش فقر، یعنی افزایش نا امیدی، یعنی افزایش بی اعتمادی و در یک کلام یعنی از بین رفتن تمام ارزش های خوب و انسانی و امیدوارم به عنوان آخرین سرمقاله در زمستان 1398 که نه سرمقاله، بلکه به عنوان یک دلنوشته آخرین مطلب طنز تلخ و نا امید کننده ای باشد که بر روی صفحات کاغذ یک نشریه نقش می بندد.

عزت ایران و ایرانی بالاتر و والاتر از آن است که در این غم نامه برایشان از یاس و نا امیدی حرف به میان آورده شود.

پس برای سرافرازی و سربلندی ایران عزیز تلاش کنیم وگرنه خرابی و نابودی توسط هر بی کفایتی امکان پذیر است.